پرش به محتوا

هر وقت در ترافیک گیر می افتم

  • از
low-light-photography-of-street-cars

At a morning meeting, the head of security told stories of why these people were alive and all the stories were just

در صبح روز ملاقات مدیر واحد امنیت داستان زنده ماندن این افراد را برای بقیه نقل کرد و همه این داستان ها در یک چیز مشترک بودند و آن اتفاقات کوچک بود

..
آموزش آنلاین مکالمه زبان انگلیسی در سایت و اپلیکیشن شلام زبان بصورت جدی پیگیری می شود.

 

The head of the company

As you might know, the head of the company survived that day because his son started kindergarten
مدیر شرکت آن روز نتوانست به برج برسد چرا که روز اول کودکستان پسرش بود
و باید شخصا در کودکستان حضور می یافت

Another fellow was alive because it was his turn to bring donuts
همکار دیگر زنده ماند چون نوبت او بود که برای بقیه شیرینی دونات بخرد

One woman was late because her alarm clock didn”t go off in time
یکی از خانم ها دیرش شد چون ساعت زنگدارش سر وقت زنگ نزد

One of them missed his bus
یکی دیگر نتوانست به اتوبوس برسد

One spilled food on her clothes and had to taketime to change
یکی دیگر غذا روی لباسش ریخته بود و به خاطر تعویض لباسش تاخیر کرد

One”scar wouldn”t start
اتومبیل یکی دیگر روشن نشده بود

One went back to answer the telephone
یکی دیگر درست موقع خروج از منزل به خاطر زنگ تلفن مجبور شده بود برگردد

One had achild that dawdledand didn”t get ready as soon as he should have
یکی دیگر تاخیر بچه اش باعث شده بود که نتواند سروقت حاضر شود

One couldn”tget a taxi
یکی دیگر تاکسی گیرش نیامده بود

A new pair of shoes

The one that struck me was the man who put on a new pair of shoes that morning, took the various means to get to work but before he ! got there, he developed a blister on his foot. He stopped at a drugstore to buy a Band-Aid. That is why he is alive today

و یکی که مرا تحت تاثیر قرار داده بود کسی بود که آن روز صبح یک جفت کفش نو خریده بود و با وسایل مختلف سعی کرد به موقع سرکار حاضر شود. اما قبل از اینکه به برج ها برسد روی پایش تاول زده بود و به همین خاطر کنار یک دراگ استور ایستاد تا یک چسب زخم بخرد و به همین خاطر زنده ماند!

آموزش زبان انگلیسی برای مهاجرت بصورت ویژه در سایت سلام زبان آموزش داده می شود.

Now when I am stuck in traffic
miss an elevator
turn back to answer a ringing telephone
all the little things that annoy me
I think to myself
this is exactly where God wants me to beat this very moment

هر وقت در ترافیک گیر می افتم

به همین خاطر هر وقت، در ترافیک گیر می افتم
آسانسوری را از دست می دهم
مجبورم برگردم تا تلفنی را جواب دهم
و همه چیزهای کوچکی که آزارم می دهد
با خودم فکر می کنم
که خدا می خواهد در این لحظه من زنده بمانم

Next time your morning seems to begoing wrong
the children are slow getting dressed
you can”t seem to find the car keys
you hit every traffic light
don”t get mad or frustrated
God is at work watching over you

دفعه بعد هم که شما حس کردید صبح تان خوب شروع نشده است
بچه ها در لباس پوشیدن تاخیر دارند
نمی توانید کلید ماشین را پیدا کنید
با چراغ قرمز روبرو می شوید
عصبانی یا افسرده نشوید
بدانید که خدا مشغول مواظبت از شماست.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *